سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از گمانهاى مردم با ایمان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان نهاده است . [نهج البلاغه]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:11بازدید دیروز:67تعداد کل بازدید:69130

 :: 87/3/21::  8:0 عصر

هدف من در این پست، بیان کردن عقاید مختلف راجع به بحث خودمونه، تنها برای اینکه بحث بهتر صورت بگیره، در پست بعدی جمع بندی و نظرات شخصی خودم رو ارایه می دم.
در مطلب پیشین اینطور بیان شد که دین مجموعه ای است از باورها به موضوعات ایزدی که سبب ستایش و پرستش یزدان می شه. در واقع ماموریت ادیان اینه که گام به گام انسان رو به حقیقتی عظیم که ما از اون به نام خدا یاد می کنیم نزدیک کنه. اما سوال مهم اینه که پایه گذاران ادیان چه کسانی هستند؟ افرادی که بسیار بسیار نادر بودند و بواسطه برخورداری از استعدادهای درونی، شرایط محیطی خاص (زمانی و مکانی)، ریاضت ها و تلاش های بی وقفه و مهم تر از همه اینها توجه ایزدی به مرحله ای از معرفت رسیدند که حقایق عالم رو درک و شهود کردند و بواسطه این امر عظیم یعنی شهود حقایق عالم موظف شدند که این تجربه گرانقدر و بی نظیر رو با دیگر انسان ها که قابلیت و یا شرایط بهره مندی از این تجربه شیرین و عظیم رو ندارند به اشتراک بنشینند.

وقتی با رویکرد عقلی به بررسی حقیقت عالم و نحوه دسترسی به اون می پردازیم، در مرحله اول 2 گزینه در پیش روی ما قرار می گیره. اول اینکه خدایی وجود ندارد و هر آنچه تا به حال انسان به آن پرداخته ناشی از کج فهمی و خطای سیستماتیک ذهن او بوده. در واقع انسان دچار نوعی وارون نگری شده و خودش رو مخلوق مخلوق خودش پنداشته. از اونجایی که مخاطبان این بلاگ همه خداباورند، ما اصلا به این بحث نمی پردازیم. اما گزینه دوم این هست که ما دنیا رو دارای خدا در نظر بگیریم، اما در مورد این گزینه سه گزینه دیگه مطرح می شه:

 اول اینکه هر چند خدا رو پذیرفتیم، اما او رو به دور از بازی عالم بشونیم و تنها به عنوان یک ناظر او رو بشناسیم که پس از خلق عالم دیگه با اون هیچ کاری نداره! در نتیجه انسان هم هیچ ارتباطی با او نداره. در این طرز تفکر ستایش خداوند، تجلیل و احترام به او، درخواست از او و ... معنایی نداره و به قول معروف هر کسی کار خودش، بار خودش آتیش به انبار خودش. در این طرز تفکر جایگاهی برای دیگر عالم وجود نداره و حساب و کتابی هم وجود نداره.

دیدگاه دوم ارتباط با خداوند رو حتمی می دونه، با او به صحبت می شینه، ستایش می کنه او رو، ازش گدایی می کنه و ... ولی می گه من با عقل خودم و انگونه که صحیح می دونم به سوی این حقیقت عظیم می رم. در این مورد نظر اغلب کسانی که در کسب حقیقت به مقامی رسیدند، اینه که گام گذاشتن در این مسیر بدون راهنمایی یک مرشد امری بسیار خطرناکه (من به دلیل شیرینی ابیات مولوی به اونها استناد می دم ولی غیر از مذاهب اسلامی، بسیاری دیگر از مذاهب هم به این امر تاکید دارند)

جز به تدبیر یکی شیخ خبیر
چون روی چون نبودت قلبی بصیر
وای آن مرغی که ناروییده پر
بر پرد در اوج و افتد در خطر
زهر قاتل صورتش شهد است و شیر
هین مرو بی صحبت پیر خبیر
...
مسکُل از پیغامبرِ ایام خویش
تکیه کم کن بر فن و بر کام خویش
گرچه شیری، چون روی ره بی دلیل
خویش بینی در ضلالی و ذلیل
اما رویکرد سوم تکیه زدن بر یکی از ادیان برای رسیدن به حقیقته،  در این گزینه فرد خود را در چارچوب معرفتی دین خاص قرار می ده و با تکیه بر تجربه های عظیم بزرگان دین، به پیمودن راه حق مشغول می شه.

حالا، از بین این سه رویکرد باید به انتخاب یکی اقدام کنیم. ولی یادمون باشه، خدا به ما اختیار داده و مطابق با اصول مدیریت هر اختیاری همراه با نوعی مسئولیته!
بد نیست قبل از اینکه تصمیمی راجع به این مطلب بگیریم، راجع به مسائلی که دوستان راجع به دین هم مطرح کردند، یه نکاتی رو مرور کنیم. در یکی از نظرات اینطور اومده بود که وقتی به دینداران نگاه می کنند، رغبت کافی برای پیروی از آنها پیدا نمی کنند!! این توجیه به نظرم اصلا قشنگ نیومد! مثالی می زنم. حتما می دونید که ویالن صدایی بسیار زیبا داره ولی اگه کسی مهارت لازم در نواختن رو نداشته باشه صدای اون بسیار هم زننده می شه. حال فرض کنید شما با چند نفری که در حال آموختن ویالن هستند آشنا بشید، چه اتفاقی می افته؟ آیا شما حق دارید بگید که موسیقی چیز خوبی نیست؟!! آیا بهتر نیست اول پیش کسی که نواختن رو خوب می دونه برید و اونرو بشنوید و بعد حکم کنید. آیا بهتر نیست اول صدای دیگر آلات موسیقی رو بشنوید و بعد راجع به موسیقی حکم کنید؟ یا فرض کنید گروهی از موسیقی در راه پلیدی استفاده کنند. مثلا با موسیقی مردم رو سرگرم کنند و در همون حال اموالشون رو به غارت ببرند؛ آیا در این صورت هم می تونید حکم کنید که موسیقی چیز بدیه؟ نه!! برای اینکه راجع به موسیقی حکم کنید باید ویژگی های ذاتی و کارکردهای اصلی موسیقی رو مطالعه کنید. البته قبول دارم که نحوه بکارگیری اون هم مهمه، ولی اگر قراره بد بودنی نسبت داده بشه، بهتر به نحوه بکارگیری نسبت داده بشه و نه اصل مطلب. در مورد نظر خوب جناب لقمان هم باید بگم که هر چند کشور آمریکا،‏کشوری متمدن هست ولی مردم اون اصلا در سطح و اندازه پیشرفتگی کشورش نیستند،‏ در نتیجه از مثال ذکر شده نمی شه استفاده کرد. من به شخصه تحقیقی در مورد اینکه آیا آدمهای تحصیل کرده و عالم (با معنای علم تجربی) دیندار هستند یا خیر ندیدم، ولی شک ندارم که جنس دین این افراد   (در صورت دینداری) متفاوت است از دین عامه مردم.

اغلب مردم دین رو برای دین نمی خوان. از یکی از بزرگان دین روایت شده که : 

«آدمیان بندگان دنیایند و دین آویزه زبان آنان است و تا وقتی که معیشت شان از راه دین بگذرد با آن بازی می کنند ولی همینکه امتحانهای دشوار پیش آید، دین داران کم خواهند شد.»[1]

هر چند که مطلب طولانی می شه، اما حیف هست که این مطلب رو هم اضافه نکنم، در بین دین داران سه نوع دین شیوع داره[2]، برای اینکه به درستی تصمیم بگیریم که بهتره دین دار باشیم یا نه بهتره به این مطلب هم دقت کنیم.

دینداری معیشت اندیش: نوعی دینداری که دین را برای دنیا- گاهی هم برای آخرت- می خواهد، یعنی علی الاصول دین برای او یک ابزار است در خدمت هدفهای مشروع (و گاهی هم نامشروع)، مهم ترین مشخصه اش این است که تقلیدی است، رازآلود است و اسطوره ای است. به قول ویل دورانت، دین هر چه اسطوره ای باشد دین تر است. (این حکم فقط برای دینداری معیشت اندیش صادق است). در این دینداری خدا یک آمر و ناهی است، می گوید بکن! نکن! می گوید ثواب و عقاب در انتظار توست.

دینداری معرفت اندیش: این دینداری محققانه و غیر اسطوره ای است. تقلید در آن جایی ندارد و خداوند به عنوان رازی است که دینداران محققانه در تلاش برای رسیدن به اویند. عقل ابزاری است در درست دینداران برای کشف خداوند. رد و قبول مطالب به عقل است و هدف گره گشایی از راز حقیقت عالم

دینداری تجربت اندیش: این دینداری هم یک دینداری کشفی، تجربی، درونی، قدسی، سری و ماورایی است که خداوند در آن فقط یک ریاضی دان بزرگ نیست، یک آمر و ناهی نیست، بلکه معشوق است و به صفت یک محبوب نازنین جلوه می کند. این خدا همه ناز است نه راز.

این سه نوع دینداری رو گفتم که همه رو به یک چوب نرونیم!!

 

[1] تحف العقول-  حسین بن علی ع

[2] برگرفته از نظریه دکتر سروش



لیست کل یادداشت های این وبلاگ